Friday, December 17, 2010

چراغ قرمزهای من


وقت هایی که پشت چراغ قرمز می ایستم ، یعنی یک وقت هایی که زیاد هم هستند و من پشت فرمونم و چراغ قرمز است، یکهو تو دلم خالی میشه ، ترس برم میداره،احساس می کنم الان است که یک موتوری کنارم بایستد و دست اش رو از پنجره بکنه تو و از موهام من را بکشه بیرون ماشین و همین طور که داره مشت و لگد میزنه بهم بگه:زنیکه ی سلیطه مملکت رو به گند کشیدین با چه جراتی تو خیابون سیگار می کشی؟
.
.
قبلا هم از این فوبیاها (چه ترکیب بامزه ای ،مثل لوبیاها) داشتم ولی از بعد از انتخابات بدتر شدم.
.
.
دیگه همیشه قبل از این که ماشین پشت چراغ قرمز کامل توقف کنه نا خود آگاه  شیشه ها را میدهم بالا.

No comments:

Post a Comment